پیک امید

از امید ،شادی ،سلامتی و موفقیت میگوییم

پیک امید

از امید ،شادی ،سلامتی و موفقیت میگوییم

سهروردی (شیخ اشراق)

شیخ شهاب‌‏الدین سهروردی"، سال 549 هجری در سهرورد زنجان به دنیا آمد, در مراغه نزد "مجدالدین جیلی" به تحصیل پرداخت و اصول فقه را آموخت، در همین شهر و در محضر همین استاد با امام فخر رازی هم‌‏درس بود،"سهروردی" سپس برای تکمیل تحصیلات خود به اصفهان رفت و در محضر درس "ظهیرالدین فارسی"، کتاب "بصائر" ابن سهلان ساوی را در منطق فراگرفت، در همین شهر بود که با افکار و آرای "شیخ‌‏الرئیس ابوعلی‌‏سینا" آشنا شد. او پس از پایان تحصیلات به سیر و سفر پرداخت. مدتی با جماعت صوفیه حشر و نشر داشت و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد. غالب‌‏ ایام سال روزه بود و زندگی را به سختی می‌‏گذارندشیخ شهاب‌‏الدین سهروردی"، سال 549 هجری در سهرورد زنجان به دنیا آمد, در مراغه نزد "مجدالدین جیلی" به تحصیل پرداخت و اصول فقه را آموخت، در همین شهر و در محضر همین استاد با امام فخر رازی هم‌‏درس بود،"سهروردی" سپس برای تکمیل تحصیلات خود به اصفهان رفت و در محضر درس "ظهیرالدین فارسی"، کتاب "بصائر" ابن سهلان ساوی را در منطق فراگرفت، در همین شهر بود که با افکار و آرای "شیخ‌‏الرئیس ابوعلی‌‏سینا" آشنا شد. او پس از پایان تحصیلات به سیر و سفر پرداخت. مدتی با جماعت صوفیه حشر و نشر داشت و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد. غالب‌‏ ایام سال روزه بود و زندگی را به سختی می‌‏گذارند. می‌‏گویند به دلیل ریاضت‌‏ها به مقامات عالیه سالکان رسید و صاحب کرامت و خوارق عادت شد. سفرهای او گسترش یافت تا اینکه از آناتولی به سوریه و سپس به شهر حلب رفت. حاکم شهر در آن زمان "ملک ظاهر"، پسر "صلاح الدین‌‏ایوبی"، قهرمان جنگ های صلیبی بود. "سهروردی" با او دیدار کرد و "ملک ظاهر" او را تکریم بسیار کرد و از او خواست در حلب بماند و به درس و بحث بپردازد. در مدسه حلاویه شهر حلب بود که شاگرد معروف "سهروردی"، "شمس الدین محمد شهرزوری" به او پیوست. صراحت "شهاب الدین سهروردی" در فاش کردن مسائل سیر و سلوک باعث شد فقهای شهر علیه او بشورند و سخنانش را خلاف اصول دین عنوان کنند. می‌‏گویند، این فقها "ملک ظاهر" را به قتل او تشویق کردند. "ملک ظاهر" به دلیل ارادتی که به شیخ اشراق داشت، زیر بار قتل او نرفت. فقیهان نیز که دیدند "ملک ظاهر" وقعی به درخواست آنها نمی‌‏نهد، شکایت خودرا به "صلاح الدین ایوبی"، پدر "ملک ظاهر"، بردند. گفته‌‏اند، "صلاح‌‏الدین" به پسرش نامه‌‏ای نوشت و به بهانه برخی ملاحظات سیاسی دستور قتل "سهروردی" را صادر کرد. "ملک ظاهر"، علی‌‏رغم میل باطنی خود به دستور پدر عمل کرد. آمده است، "شیخ شهاب الدین سهروردی" در سن 36یا 38 سالگی به نحو مرموزی از دنیا رفت. به روایتی او را به دار آویختند و به روایتی دیگر او را خفه کردند. برخی نیز گفته‌‏اند، وقتی شیخ فهمید، قصد کشتن او را دارند، خواست که او را در خانه‌‏ای محبوس کنند و به او غذا ندهند تا جان از بدنش خارج شود. سرانجام روز جمعه آخر ذی الحجه سال 578 هجری قمری او را از زندان بیرون آوردند. علت قتل او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد. تذکره نویسان او را شیخ مقتول و پیروانش او را شیخ شهید لقب داده‌‏اند. "سهروردی" در عمر نسبتا کوتاه خود حدود 50 رساله و کتاب به جا گذاشته است، ولی هنوز برخی از آثار او چاپ نشده است. اساسی‌‏ترین پژوهش ها درباره آثار "سهروردی" را "برکلمان", پروفسور "لویی ماسینیون"، "هانری کربن" و "سید حسین نصر" انجام داده‌‏اند. مهمترین شرح‌‏هایی که بر آثار "سهروردی" نوشته شده است, هر دو بر "حکمت الاشراق" است که اولی را شاگرد او، "شمس الدین شهرزوری" و دومی را "قطب‌‏الدین شیرازی" و تحشیه "صدرالدین شیرازی" نوشته‌‏اند. ادیبان و نویسندگان سبک نگارش "سهروردی" را همواره تحسین کرده‌‏اند. نثر فارسی او حاوی عبارات بدیع است و نثر عربی او نیز پخته و آراسته به آیات و احادیث است. "دکتر سید حسین نصر" که آ‏ثار فارسی شیخ اشراق را تصحیح کرده و به چاپ رسانده است، معتقد است، آثار "سهروردی" در میان شاهکارهای نثر فارسی از بهترین نمونه‌‏های نثر فلسفی تمام ادوار تاریخ ادبیات ایران است. "دکتر نصر" فکر می‌‏کند، شاید در تاریخ هزار ساله نثر فارسی کسی به این لطافت و روانی از مباحث فلسفی سخن نگفته است. موضوع رسائل فارسی "سهروردی"، یکسان نیست. مثلاً کتاب های "پرتو نامه", "هیاکل النور" و "الواح عمادی"، یک دوره حکمت نظری است که در طبیعیات نوشته شده و بیشتر پیرو حکمت مشایی "ابوعلی سینا" است؛ ولی در مباحث نفس و الهیات، صرفا به عقاید اشراقی می‌‏پردازد و در میان مباحث نظری داستان های تمثیلی و رمزی ذکر کرده و در قالب داستان مبحث نظری از پیش گرفته شده را عینیت می‌‏دهد. بستان القلوب و یزدان شناخت هم ساختار رساله‌‏های قلبی را دارد، با این تفاوت که از همه جنبه علمی حکمت الاشراق و اثر آن بر زندگی انسان سخن گفته است. "سهروردی" داستان های کوتاه عرفانی نیز دارد که در سال گذشته توسط "جعفر مدرس ‌‏صادقی"، تصحیح، ویرایش و به چاپ رسیده است. در این داستان ها، کوشش برای تعلیم تمام فصول حکمت و معرفت نیست، بلکه خواننده را متوجه یک وضعیت خاص در داستان می‌‏کند که از این طریق او را به واقعیت های زندگی کسی که طبق اصول اشراق زندگی می‌‏کند, نزدیک می‌‏سازد. "شیخ شهاب الدین سهروردی" را شیخ اشراق نامیده‌‏اند، چون روشی که او بنیانگذارش بود به روش اشراقی و حکمتش به "حکمت اشراقی" معروف شده است. حکمت اشراقی نوعی بحث از وجود است که تنها به نیروی عقل و استدلال تکیه نمی‌‏کند، بلکه شیوه استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می‌‏کند. حکمت اشراق در معنای خاص کلمه، حکمتی است که "سهروردی" بر اساس فلسفه مشایی "ابوعلی‌‏سینا"، تصوف اسلامی، اندیشه‌‏های فلسفی ایران باستان و یونان به وجود آورد. حکمت اشراق ذوقی است؛ یعنی استدلال را پایه و لازمه خود به شمار می‌‏آورد و نظم عقل و نیروی استدلال را اولین مرحله کمال طالب معرفت می‌‏داند. در واقع حکمت اشراق برزخی میان فلسفه، کلام مدرسی و تصوف محض خانقاهی است. "سهروردی" معتقد است فیلسوف اشراقی تلاش می‌‏کند هر آنچه را در مقام نظر و برپایه استدلال عقلی درمی‌‏یابد، به تجربه درونی هم دریافت کند. او تحقیق فلسفی به شیوه استدلالی محض را بی‌‏حاصل و سیر و سلوک روحانی را هم بدون تربیت عقلی و استدلالی موجب گمراهی می‌‏داند. "دکتر سید حسین نصر" در مقدمه‌‏ای که بر آثار فارسی "سهروردی" نوشته است، می‌‏گوید: "سهروردی" خود را وارث دو سنت بزرگ قدیم, یعنی یونانی و ایرانی می‌‏دانسته و در نظر او, "افلاطون" و "زرتشت" و پادشاهان حکیم ایران باستان و حکمای قبل از سقراطی یونان، شارحان یک حقیقت و مفسران یک پیام معنوی بوده‌‏اند که "سهروردی" خود را احیا کننده آن می‌‏دانست. "دکتر نصر" از خصائص مهم حکمت اشراق را آمیزش حکمت ایران باستان با عرفان و حکمت اسلامی می‌‏داند و می‌‏گوید، شاخص‌‏ترین فصل رسائل "سهروردی" به لحاظ دید خاص اشراقی فصل مربوط به نفس است. "سهروردی" در بخشی از فلسفه خود که درباره عناصر و طبیعیات بحث می‌‏کند، مانند حکمای مشایی صحبت می‌‏کند، ولی وقتی درباره "نفس" صحبت می‌‏کند، نگاهش به این موضوع با آن متفاوت است. تفاوت او با مشائیان درباره مسأله نفس این است که حکمای مشایی (چه اسلامی و چه یونانی) علم النفس را فصلی از طبیعیات به حساب می‌‏آورند، در حالیکه "سهروردی" علم النفس را به مباحث الهیات نزدیک می‌‏کند و درباره چگونگی نجات تن و رهایی انسان از جهان مادی بحث می‌‏کند. علم النفس اشراقی همواره با یکی از اساسی‌‏ترین اصول حکمت "سهروردی" توأم است که همان اعتقاد به عالم رب النوعی و مشایی است. او "افلاطون" را "امام الحکمت" و پیشوای حکمای اشراق می‌‏داند. به نظر او، "افلاطون" بحث و استدلال را با ذوق عرفانی جمع کرده است. فلسفه "سهروردی" بر حقیقت نور و ظلمت استوار است و علت نامگذاری فلسفه او به نام "اشراق" (به معنای روشن کردن و نورانی شدن) به همین دلیل است. کلمه اشراق از یک طرف به مفهوم نور و روشنایی است و از طرف دیگر به جهت جغرافیایی مشرق اشاره دارد، چون فلسفه اشراق بر پایه یک جغرافیای عرفانی استوار شده است که در آن مشرق جهان نور محض یا جهان فرشتگان مقرب است که به دلیل تجرد از ماده، موجود خاکی نمی‌‏تواند آنها را مشاهده کند. مغرب کامل هم در فلسفه "سهروردی"، جهان تاریکی یا عالم ماده است. "سهروردی" از واقعیت اشیاء به "نور" تعبیر می‌‏کند و تفاوت موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آنها می‌‏داند. نور حقیقی ذاتاً روشن و روشنایی هر چیز وابسته به آن است. به همین دلیل همه چیز به واسطه نورانیت نور تعریف می‌‏شوند. ذات باری تعالی که خود هستی مطلق است، نور محض است. "سهروردی" با الهام از قرآن کریم او را "نورالانوار" می‌‏نامد و رستگاری را وصول کامل به این روشنایی عنوان می‌‏کند. آنچه در فلسفه مشایی (استدلالی) رابطه علیت میان موجودات خوانده می‌‏شود، در حکمت اشراق به عشقی فوق طبیعی تعبیر می‌‏شود. یعنی حب نور الانوار به ذات خویش که نور و کمال محض است، به مخلوقات جریان پیدا می‌‌‏کند و همه مراتب وجود در پرتو نور فیض و رحمت حق به وجود می‌‏آیند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد