پیک امید

از امید ،شادی ،سلامتی و موفقیت میگوییم

پیک امید

از امید ،شادی ،سلامتی و موفقیت میگوییم

حیات دوباره

عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد

توفان

عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد

دکتر سیمین دانشور

دکتر سیمین دانشور از مفاخر ادبی کشور در سال ۱۳۰۰ شمسی در شیراز متولد شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسهٔ انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران رفت. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب می‌شود. دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود ادامه مطلب ...

خواجه نصیرالدین طوسی

ولادت
خـواجه نصیر الدیـن طوسى، روز شنبه یازدهـم جمادى الاول سال 597 هـ.ق در شهر طوس خراسان چشـم به جهان گشـود نام او محمد، کنیه اش (ابو جعفر ) لقبش (نصیر الدیـن) (محقق طوسى) (استاد البشر) و شهرتـش (خـواجه) است.



تحصیلات
خواجه نصیر الدیـن ایام کودکى و جـوانى خود را در طوس گذراند، و دروس مقدماتى از قبیل خـواندن و نوشتـن، قرائت قرآن، قـواعد زبان عربـى و فارسى، معانى و بیان و مقدارى از علـوم منقـول از قبیل حدیث و … را نزد پدر روحانى خـود (محمد بـن حسـن طـوسى) فراگرفت در ایـن ایام خواجه نصیر از مادرش در یادگیرى خـواندن قـرآن و متـون فارسـى استفاده مـى کـرد .خواجه بعد از طى دوره سطح عالى در نیشابـور و برای ادامه تحصیل به شهر رى و از آنجا به قم و بعد از مدتی راهى اصفهان شد، لیکـن در اصفهان استادى که بتـواند از او استفاده نماید، نیافت بعد از انـدک مـدتـى به عراق مهاجـرت نمـود در عراق علـم فقه را فراگرفته و در سال 619 هـ ق، موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایت از معین الـدیـن گشت
ادامه مطلب ...

سیب باش

اگرنمیتوانی بالا بروی،سیب باش تاباافتادنت اندیشه ای رابالا ببری

اسراف محبت

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

تو و من

خدایا من در کلبه ی حقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریائی خود آن را نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری

خوی بت پرستی

برای اینکه بت پرست نباشی ،کافی نیست که بتها را شکسته باشی ،باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی

کاربرد چراغ

نا بینایی در شب چراغ به دست و سبو بر دوش بر راهی می رفت یکی او را گفت توکه چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می اید گفت چراغ از بهر کور دلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

مهربانی

مهربانی را وقتی دیدم
که کودکی خورشید را در دفتر نقاشیش سیاه کشید
تا پدرکارگرش زیر نور آفتاب نسوزد